روند جریان سازی شعر کودک در افغانستان

© Fotolia / Ferumovکتاب به جای قلیان
کتاب به جای قلیان - اسپوتنیک افغانستان
عضو شوید
چونکه با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید کشاد

          شعر کودک افغانستان ستاک نورسته ییست که در باغستان شعر معاصر کشور سر بر کشیده است که به مفهوم راستین،  از عمر آن  بیش از پنج دهه نمیگذرد. البته ناگفته پیداست که نگرش و توجه به کودک از سوی بزرگان ،تاریخ درازی دارد که از ارستو آغار شده ودرسر زمین ما امام محمد غزالی، نظامی، مولوی، سعدی و جامی  و صدها تن دیگر از نویسنده گان و شاعران ما به نوعی به کودک و مساله تربیت او نگریسته اند. در باره نوعیت نگاه آنان به کودک من در کتاب « لکچر های آموزشی» که از سوی دانشگاه کابل  در سال 1361 به چاپ رسیده بود، مطالب گسترده یی نوشته بودم.

 در اروپا رویکرد به ادبیات کودک از سده نوزده  توسط هانس کرستن اندرسن  پدر ادبیات کودک و با پدیدار شدن چند اثر معروف  مانند:  جوجه مرغابی زشت، دختر گوگرد فروش، سرباز صليبي- کتاب هایی که در سالهایی 1812-1814 در آلمان  انتشار یافت،آغاز میشود ازان سالها تا اکنون  در سراسر جهان ادبیات کودک چه شعر ،چه داستان کودک رونق چشمگیری یافته است. زیرا از نظر آگاهان، نسل بالنده که سازنده گان دنیای آینده ما هستند باید با هنر زنده گی کردن و آماده گی برای آن، هم از نگاه فکری و هم از نگاه پرورش عواطف انسانی در آراستن زنده گی سهم بگیرند. از حاشیه به متن برسند و به مسوولیتهای معنوی خود پی ببرند..

         این نکته سزاوار یاد آوریست که میزان توجه به کودکان در جوامع گوناگون،گوناگون است. در کشور ما ، ادبیات کودک رشد چندانی نداشته است. از دورۀ حبیب   الله خان است که جریده یی به نام « سراج الاطفال» به ضمیمه جریده «سراج الاخبار» نشر میشود« سراج الاطفال »در ۱٥ میزان سال ۱٢۹٥خ برابر با ۱٨کتوبر1918 در هر هفته یک بار به زبان دری برای ارشاد و رهنمایی کودکان و نوجوانان در میان چند خانوادۀ سرشناس پخش می شد. با این هم بایست آن گام نخستین را ارج نهاد  وآن را ستود.

جریده  در مضمون و محتوا به همان شیوه قدما ارشادی است و دور از ذوق و عواطف کودکان می باشد.

Child - اسپوتنیک افغانستان
بررسی تاریخچه ادبیات کودک و نوجوان افغانستان در ایران

بررسی شعر کودک و ویژه گیهای آن و وروند جریان سازی آن در افغانستان است

           نخست ببینیم از شعر کودک چه تعریفی میتوانیم به دست داد.هرگاه تعریف شعر کودک را در یک جمله فشرده بسازیم  چنین خواهیم گفت: شعر کودک سخنیست موزون، ساده، آرایه مند، پرورشی و همزاد با عاطفه او. اگر چنین تعریفی را  بپذیریم آنگاه خواهیم دید که این گونه شعر در کشور ما تاریخ دور و درازی ندارد و از عمرش چند دهه  بیش نمیگذرد. هر چند اگر با همسنجی و استدراک قوی بخواهیم قرینه سازی کنیم  شاید بتوان منظومه « موش و گربه » عبید زاکانی را در حوزه شعر فارسی از گذشته مثال  آورد. هرچند برخیها آن را یک نوع شعر نمادین و سیاسی وانمود کرده اند ولی در بعد افقی میتوان زبان و پیرنگ آن را با شعر کودک بسیار نزدیک یافت.

در همین جا باید گفت که شعر کودک از نگاه درون ساخت دو گونه است:

1. اشعار شفاهی خود کودکان (شامل ترانه ها و بازیهای منظوم کودکان)

2. اشعاربزرگان برای کودکان (در اینجا اشعار ی با ویژه گیهای شعر کودک منظور است)

 برای ارزیابی و کند و کاو در روند جریان سازی شعر کودک با دقت و ادای مسئولیت باید به کار پرداخت وسره را از نا سره جدا کرد.

ویژه گیهایی را که در بالا از شعر کودک بیان کرده ام، اساس شعر کودک است یعنی اگر این نوع شعر را موزون ندانیم ساده ندانیم،آرایه مند ندانیم و در فرجام آنرا با درک و عاطفه او همسو و همنوا نسازیم  در حقیقت از خصلت شعر کودک بیرون زده ایم. پس به هرکدام از این ویژه گیها باید اندکی بیشتر توجه کرد.

1-         وزن

کاربرد وزن در شعر کودک امریست حتمی. اگربه بازیهای کودک که محصول ابتکارو حس آفرینشی اوست توجه کنیم میبینیم که همه ترانه ها و بازیهای خود ساخته آنان ماهیت موزون  دارند. چه ریتمیک چه عروضی. به این نمونه های مشهورتوجه کنیم:

نمونه هایی چند از شعر شفاهی کودکان:

غچی غچی بهارشد           وقت گل انار شد:       مفاعلن مفاعیل     مفاعلن مفاعیل

دخترا گدی باز شد               بچا تیر انداز شد :     مفاعلن فعلن فع   مفاعلن فعلن فع

یا:

آب آمد و آب آمد          رو روی کتاب آمد

دو مرغ زرین آمد          یکیشه قفس کدم 

                  یکیشه نفس کدم 

یا:          قو قو قو برگ چنار

               دخترا شیشته قطار

               میچینن دانه انار

               کاشکی کفتر میبودم

               به هوا پر میزدم

              آب زمزم میخوردم

              ریگ دریا می چیندم  .

یا:

للی للی حوضک         دور حوضک سوزک

گنجشکک آمد اَو خورد     پایکش لَکَتَو خورد

اِی کشت

اِی پوست کد

اِی خورد.

اِی آمد که حق مه کو

گفت: ده تاق بلند

پشکک آمد: میو میو میو.

یا:  رفتم به باغ پسته

دیدم شغال نشسته

سنگی زدم به گوشش

مرواری گوشش شکسته

بقه گفت مه زرگرم  مه زرگرم

طوق طلا به گردنم

شیر و شکر به چادرم

خبر ببر به مادرم

بود نبود بدیار بود

کلوخ نبود شدیار بود

یک بچه مامد یار بود

به خوردن تیار بود

به کار کردن بیمار بود

اِی اره اِی تیشه

الا تیر و کمانچه

دیوارکه کافتیم

سوزنکه یافتیم

گدی گکه ساختیم

و از این دست نمونه های دیگر.

آنچه که در این بخش باید گفت آن است که در گزینش وزن اشعار کودکان باید از اوزانی کار گرفت که خیلی روان و با سرشت زبان مادری کودک دمساز باشد و از سوی دیگر از اوزان طولانی و مزاحف کار گرفته نشود. روانی در شعر کودک عبارتست از آوردن  هجا های کوتاه و اوزان غیر مزاحف در مصارع و ابیات .هرچند خود کودکان گهگاهی از اوزان مختلط در یک شعر یا ترانه استفاده کرده و میکنند .

نگارش تاریخ ادبیات فارسی در افغانستان به کندی پیش می رود - اسپوتنیک افغانستان
نگارش تاریخ ادبیات فارسی در افغانستان به کندی پیش می رود

2-         ساده گی زبان و  بیان

هم در داستان و هم در شعر، کاربرد زبان ساده در تبیین موضوع ارزنده گی ویژه دارد. اگر زبان ادبی ما مملو از واژه های دور از ذهن و دور از حوزه شناخت کودک باشد. بی گمان شعر از  هرگونه موثریتی به دور میماند. در آن صورت بهتر آن است که چنین شعری در ردیف شعر کودک جا داده نشود. واژه ها بیشتر باید از زبان مادری و معمول کودک برگزیده شوند. از گزینش واژه های عربی نا آشنا و مجرد باید پرهیز کرد.

نه تنها کاربرد واژه گان که مراعات  همنشینی و جانشینی واژه گان در شعر کودک نیز از اهمیت جدی برخوردار است. شاعری که نتواند برابر با ذوق کودک و مراعات مراحل سنی آنان به گزینش واژه گان مناسب به کار بپردازد ،او را نمیتوان شاعر کودک نام نهاد.

در بافت همنشینی که همان نحو شعربدان بسته است. هدف آنست که از فضای درون متنی شعر. گیرنده و خواننده که همان کودکان هستند (از 4-12 ساله) باید  هدف آموزشی  شعر را بتوانند درک کنند و نیز  از آن لذت ببرند. ببینیم آیا این شعر را میتوان شعر کودک دانست؟ با این ساخت  بغرنج درونی و بافت پیچیدۀ بیرونی:

من وتو جدا، یک تا

من و تو یک جا، دوتا

من و تو، او و ما

شما و آن ها  صد تا

پوستهای ما رنگارنگ

چشمهای ما رنگ به رنگ

زبانها مختلف….

این انتر ناسیونالیزمی که تبلیغ آن مراد و مطلوب شاعر است به کدام گروه سنی کودکان  میخواند؟ بگذریم از این که زبان آن  شعر بسیار دور از ذهن و دریافت کودک ومعما گونه است. این مضمون یک مضمون جهان وطنیست. کودک در سن و سالی نیست که بتواند به یک چنین مضمون عمیق و بلند با یک چنین طرح بدون تصویر و آرایه پی ببرد  و آن را از خودش بداند. چون در گزینش واژه گان شعر توجه نشده است نه در جانشینی واژه گان، نه هم در همنشینی واژه ها ونه در ارایه بیان متحرک و تصویری. همخوانی وزن و قافیه در شعر کودک که طنین ماندگاری و پذیرش شعر کودک است، در این مصارع دیده و شنیده نمیشود.

دفتر زبان فارسی در دانشگاه روسی گشایش یافت - اسپوتنیک افغانستان
به ظهور شاعران بزرگ فارسی زبان امیدوار هستیم

3-         آرایه مندی در شعر کودک

شعر بدون آرایه وتصویر راه به تصور و خیال و ذوق پذیرش کودک نمیبرد. اگر شعر کودک آرایه مند نبود. بازی با الفاظ خشک و خسته کننده است و کودک از آن خوشش نمی آید و آن را بار دیگر نمیخواند. دلزده میشود و از آن میگریزد. به این شعر خوب کودک بنگریم :

تازه گیها، برای من از شهر

یک گدی گک خریده مادر جان

خانه این روزها پر از شادیست

از صدای گدی گک خندان

مویهای ساه دارد او

صورتش نقره گون و مهتابیست

دامنی سرخ رنگ پوشیده

چشمهای قشنگ او آبیست

این گدی گک چقدر شیرینست

نام زیبای او پری ناز است

وقت بازی همیشه میخندد

خنده های گدی گکم ناز است

هیچ وقت او نمیشود خسته

صبح تا شب همیشه میخندد

چشمهای قشنگ خود را او

مو قع خواب هم نمی بندد

این شعر چون هم زمینه آن وهم بیان آن و هم تصاویر آراستۀ آن  با احساسات کودک همسویی دارد، صمیمانه است و قابل درک و نیز اشیا و ملموسات آن همه با دنیای ذوق و خواست او همراهی دارد، آن را با علاقه مندی میخواند و با او لحظاتی را به سر میبرد. یعنی این اثر شعریست برای  کودک.

تصویرآرایی در شعر از ارکان اساسی میباشد. یعنی بیان یک حادثه یا یک رویداد عاطفی کوچک به واسطه دو یا بیشتر از دو واژۀ همخوان و کنش مند. این در شعر بزرگان و هم در شعر کودکان از نیاز های جدی سرایش و پرداخت هنری شناخته میشود. مثلن:

پر پر زدن پروانه ها به روی آدمها:

مستانه بال و پر زدید           بر روی من پرپر زدید

(از مجموعۀ افتو بارانک)

یا تصویری از خانه: پردۀ رنگ رنگ تو      بام در قشنگ تو

 

یا در مسمطی از منوچهری در تصویر و توصیف نوروز جهان افروز(منظور تصویر آراییست. نه نمونه آوردن از تصویر آرایی در شعر کودک):

ابر از فزع باد چو از کوه بخیزد        با باد در آویزد و لختی بستیزد

تیغی بکشد  منکر و میغی بنگیزد   آخر نه بس آید به هزیمت بگریزد

                            چون مهتر ما مال همه پاک بریزد

                             هم دُر بی اندازه و هم لولو شهوار

در این بریده ابر و باد هردو کنشگرانه فضای شعر را آرایۀ تصویری میبخشند و خواننده را ساحرانه در فضای رستاخیز یک حادثه طبیعی  یعنی یک روز آغازین بهاری قرار میدهند.

در تصویر، ترکیبات و واژه های همخوان همیشه وجه کنشگرانه  میداشته باشند بر عکس  توصیف. در توصیف واژه ها و ترکیبات صورت انفعالی دارند. در این دو ترکیب  از منوچهری  بنگریم  که در تصویر پردازی از دراج در هنگامه بهار میسراید : 

تا سرخ کند گردن و تا سبز کند روی            سرخی نه به شنگرفش و سبزی نه به زنگار

در مصراع نخست تصویری از حالت  دراج در آغاز بهار در دشت و دمن به دست میدهد و در مصراع دوم شاعر  زیبایی پرست دربار به وصف کردار این پرنده میپردازد. یعنی وقتی دراج در این فصل  سرشار از شادی و رستاخیز طبیعت میخواهد پر های گردنش  را همنوا با طبیعت رنگ رنگ ، به سرخی بیاراید ، شنگرفینش نمی کند که مایل به سیاهیست  و هم وقتی میخواهد رویش  را به جلوه سبز  در آرد ، نه چون زنگار که برخلاف همرنگ بهارش میسازد که سبز است. اینگونه تصویر سازیها و توصیفها در اشعار همه سر بر آورده گان شعر ، چه شعر کهن ، چه شعر امروز چه شعر کودک خود  از کارمایه های هنر آفرینی است .

بسته کتاب ها - اسپوتنیک افغانستان
معرفی 10 شاعر برتر زبان فارسی افغانستان در سال 1395

4-  دیداکتیسم در شعر کودک

عمده ترین هدف شعر کودک تربیت و پرورش اوست البته نه به گونه امر و نهی بل که با آوردن زمینه ها و موضوعاتی که نگرش کودک را از بدیهای پیرامونی به سوی تعالی ، نیکی و باروری فکر و خیال اواوج دهد.در این امر شاعر کودک مسوولیت بس بزرگی را به دوش دارد. که اگر نتواند این هدف عالی را برای ساختن دنیای بهتر ولی نه دور از واقعیتها، بر آورده سازد چنین شاعری، شاعر کودک نتواند بود. در این موضوع باز هم در جایش سخن خواهیم داشت.

5-  همسانی شعر با درک و دریافت کودک

این مساله یکی از جدی ترین مسایل بسته به شعر کودک است. لازم است  دراین باره اندکی بیشتر موضوع را بررسی کنم.  موضوعی که در گذشته برداشتی نا درست را در شناخت شعر کودک به وجود  آورده بود. من در گذشته و در چند جا و در چند مقاله « در بارۀ ادبیات کودک » و « تفاوتهای سنی در آفرینش ادبی برای کودکان » و « منظومه موش و گربه، نخستین منظومه کودکانه » به این مساله پرداخته بودم. در جایی از آن مقاله ها آمده است:

فرهنگیان پیشین ما متاسفانه به سود کودکان و نوجوانان کار چندانی انجام نداده اند. این در تاریخ ادبیات کهن ما (وشاید در ادبیات کلاسیک جهان) یگانه کاستی وکمبود است. آنان همواره بر جبین بزرگان نگریسته اند و نه بر سیمای  پاک کودکان و نیازهای معنوی آنان. در سده نهم وقتی جامی  به اندرز فرزند هفتساله اش  زبان میکشاید، چنانکه دیده میشود، کودکش که هفتساله است یعنی در سن سواد آموزی، نمیتواند به دریافت چند وچون گفته های او برسد. ولی گویی جامی به این کار ندارد. او درپی اندرز بی مخاطب است:

مرا هفتاد شد سال و ترا هفت                 ترا میآید اقبال و مرا رفت

پریشانم زعمر رفتۀ خویش                    ملول از سال وماه و هفتۀ خویش

هوای عیش ونوش از سر بدر کن             به سن کودکی کسب هنر کن

گر آموزی هنر اندر جوانی                     کنی در وقت پیری کامرانی

نیابد هیچکس عمر دوباره                      به دانش کوش کز وی نیست چاره

چو کسب علم کردی در عمل کوش         که علم بی عمل نیشیست بی نوش

بود معلوم هر آزاد و بنده                     که نادان مرده ودانا ست زنده

اگرباشد شب تاریک اگر روز                 قبول رنج فرما دانش آموز

ویا نظامی در اندرزی برای پسر نوجوانش چنین میسراید:

آن روز که هفت ساله بودی                     چون گل به چمن حواله بودی

اکنون که به چارده رسیدی                       چون سرو به اوج سرکشیدی

غافل منشین نه وقت بازیست                  وقت هنر است و سر فرازیست

دانش طلب و بزرگی آموز                      تا به نگرند  روزت از روز

میکوش به هر ورق که خوانی                 کان دانش  را تمام دانی

در این گونه اشعار، شاعر تنها در پی ارشاد است  وهرگز به انگیزشهای روانی کودک  توجه ندارد  وبه آن نزدیک نمیشود. آیا کودک در هفتساله گی آماده است به نصیحتهای بلند بالا گوش بدهد و به پایه ومایه آن توجه کند؟ نه.  او ادبیاتی میخواهد از گونۀ دیگر.  ادبیات کودکانه وبرابر به دنیای شناخت خویشتن. او میخواهد قصۀ های موش و گربه، پروانه ها، جوجه مرغها، اسپهای وحشی وبالدار، پریها (نماد نیکی) ودیو ها  (نماد بدی) را بخواند وبشنود و از لابلای آنها برابر به ذوق و استعداد خویش رهنمونی گردد. 

            شیوۀ پرداختن به کودکان و نوجوانان و جوانان به پیروی از استادان پیشین  دامنه اش را تا دوران ما کشیده است.  از آغاز ادب معاصر دری، مستغنی، قاری عبدالله، داوی، ابراهیم صفا، ضیای قاریزاده، ابراهیم خلیل، شایق جمال، همه در کلیت همان راه را رفته اند. به گونۀ نمونه مستغنی سروده است:

بود کیمیا گرد دامان مکتب                        چه گلها دمد از گلستان مکتب

نبیند گلش روی پژمده گیها                       ندارد خزانی بهاران مکتب

درخشنده  از نور عرفان نماید                    چو روز است روشن شبستان مکتب

ازو فرد  نادان شود مرد دانا                       چه باشد ازین بیش احسان مکتب

بکوش ای پسر تا به  علم دقایق                   شوی فرد در نکته دانان مکتب

یا از عبدالهادی داوی:

هست مکتب جان ملت جان من                    تابکی باشیم بیجان تابکی

کودکان را مکتب است و مدرسه                  تابکی باشیم بیجان تابکی

یک نفس سر در گریبان در کنید                  فکر کالر ای جوانان تا بکی  ؟

 

ملک الشعرا قاری عبدالله :

احترام قواعد مکتب                               واجب آمد به به پیش اهل ادب

طفل دانستۀ هنر آموز                             که بود بخت و طالعش فیروز

تا به مکتب بود سروکارش                      نبود بر خلاف رفتارش

هرچه استاد میکند ارشاد                        سخنش را نمی کشد از یاد

ای پسر هرکه است نیک سیر                   داند استاد را به مثل پدر

رهنما رهبر تو استاد است                       پدر و مادر تو استاد است

چون معلم شده ست راهبرت                   دوست دارش چو مادر وپدرت

هرچه تعلیم داده یاد بگیر                       هر نصیحت که میکند بپذیر

عزتش دار و باش فرمانبر                        تا شوی با کمال و نام آور

در این گونه ادبیات  همان طرح وهمان شیوۀ (ارشادی) کار گذشته گان پی گرفته شده است. و اندکی پسانتر که در بیان گرایش به جوانان دگرگونی روی داد  وحیدر نیسان  « آللوللو للو»،  شایق جمال « گریه و خنده »، ضیا قاریزاده « همت عالی » و« شام غریبان » آصف فکرت « رنج کودک » را نوشتند اینها بازهم شامل ادبیات کودکان و نوجوانان نمیتوانند شد. اینها با اسلوب گذشته و کیفیت یکسان با گذشته پرداخته شده اند. هرچند در زبان بیان نوآوریهایی دیده میشود.

            اگر گفته شد تاکنون  به معنای دقیق کلمه، کمتر شعر کودک ونوجوان داشته ایم به ادبیات نوشته شده نظر داشته ام ورنه میدانیم که کودکان ما همواره دارندۀ  ادبیات ویژۀ خودشان بوده اند. این ادبیات که از آن به نام ادبیات گفتاری (شفاهی) نام برده میشود، با رنگینی وشیرینی غنی ترین یادگارهای خود را نه تنها از زبان خود آنان  بیان داشته بلکه ادب پژوهان آن را بر برگهای زرین ادبیات نگارشی نیزثبت کرده و به ما رسانده اند. گنجینۀ ادبیات شیرین وشایستۀ گفتاری کودکان که سراینده گان  وسازنده گان گمنامی  از میان خود آنان  ویا مادران و کهنسالان،  به پدیدآوری  آن پرداخته اند، همراه با زایش کودکان  زاده شده است. تنها یگانه آموزگار دلسوز وپروردگار شکیبایی که مادر است  افتخار آنرا دارد که نخست او زبان  کودک را به سرایش وخوانش ، واداشته است.

سرود للو های مادران  در دل شبها و روزان ، کوچۀ اثیری  تخیل و احساس کودک را  به سوی  دنیای رنگارنگ گشوده  است که  ازان پس  کودک رفته رفته  خود دارندۀ ادبیات و گردآورنده یی از ترانه ها وبازیهای موزون دسته جمعی خود گشته و بدینسان  خود وهمگنان خود را سرگرم داشته است. ترانه ها، بازیهای آهنگین، افسانه گوییهای مادران، چیسانها  وغیره  باغ  عواطف او را سیراب کرده اند و روان پویندۀ اورا  به پرواز واداشته اند. مگر انسان و زادۀ انسان می تواند بدون  ادبیات زیست کند؟ تاریخ ادبیات بزرگان گواه است که حتا در نخستین  سالهای شکوفایی ادبیات نوشته شدۀ دری ، سرود نونهالان  باغ هستی ما یعنی کودکان خراسانی طنین  ماندگاری یافته است.  واین میرساند  که ادبیات فلکلوری آنان  تا چه بلندایی ویژه گی خودش را دارد……….

من در سال 1360 که به حیت منشی مسلکی بخش ادبیات کودکان و نوجوانان در انجمن نویسنده گان افغانستان  پیش از آن در سال 1357به حیث مولف کتابهای درسی به دعوت روانشاد طاهر بدخشی  در وزارت معارف به کار پرداختم. متوجه کمبود آزاردهندۀ شعر و داستان کودکان شدم. در سال 1361 بود که برای نخستین بار در کتاب «لکچر های آموزشی » نظریاتم را در باره ادبیات کودک به گونه تیوریک چاپ کردم.توانستم نخستین دفتر شعر مستقل کودکان را به نام « افتو بارانک » نیز درسال 1364 از سوی اتحادیه نویسنده گان به چاپ برسانم. در بارۀ جریان شعر کودک برای نخستین بار از استاد آصف  مایل  به عنوان نخستین شاعر کودک نام برده بودم.و نمونه هایی از شعر او را نیز ذکر کرده بودم. در پژوهشی که در اشعار این شاعر گرامی به ویژه در کتابهای درسی او به عمل آورده بودم به این بر آیند رسیده بودم که شعر  مایل شعر کودک را در کشور رسمیت بخشید  پیش از آن چنان که گفتم ما شعر کودک به معنای واقعی آن نداشتیم. زبان مایل در شعر کودک زبان کودکانه است. پیرنگ اشعارش، اوزان انتخابیش، تصویر هایش و درونمایه های اشعارش همه و همه بسته به دنیای دیداکتیکی کودکان است.

Стопка книг в библиотеке - اسپوتنیک افغانستان
پیوند ادبیات افغانستان و ایران

زنده گینامه  محمد آصف مایل (1288 -1368):

محمد آصف مایل فرزند محمد یوسف  به سال 1288 در گذر باغ نواب شهر کابل متولد شد. تعلیمات ابتدایی و ثانوی را به سال 1310 در لیسه حبیبیه  به اتمام رساند. در سال 1316 به دانشکده حقوق وعلوم سیاسی راه یافت  و در سال 1320 از این دانشکده فارغ شد.

  ترانه های خوبی از استاد مایل  در کتابهای درسی وجود دارد که نام او را برای همیشه به عنوان سرایشگر کودکان ما جاودانه ساخته است. ترانه هایی چون :

یا: موش و تلک: موشکی ره به جوال گندم داشت         چشم خود را به مال مردم داشت

روزکی در خیال حلوا شد                سر کندوی آرد بالا شد

در تلک تنتل قروت بدید    رنگش از ترس جان سفید پرید

گفت هرگز نمیروم سویش          لیک از دور میکنم بویش

روی گشتاند موشک حیران       تا شود سوی غار خویش روان

لیک بوی قروت روغندار          .  ماند پاهای موشک از رفتار

باز برگشتهو بروتک زد               دلش از شوق آن قروتک زد

گفت از دور میکنم بویش           میزنم بوسه بر سر و رویش

دور دور قروت میگردید             دلش از شوق و ترس میلرزید

ناگهان پای موشک نادان            خورد بر گوشه تلک لرزان

خیز از جا نمود آن بیجان          برگرفت حلق موشک نادان

درتلک زار زار مینالید               روی خود بر قروت میمالید

موش درساعتی که جان میداد  گفت بر نفس فتنه لعنت باد

در این سرود زیبا و ماندگار ، مایل از موش این حیوان کوچک که در عرف مردم به  خرابکاری و حریص بودن مشهور است قصه منظوم و دوستداشتنی برای کودکان پرداخته ست. این شعر در قالب مثنوی با داشتن تصاویز عینی و ملموس ،تاریخ شعر کودک را ماندگار ساخته است. این شعر که بار نخست در کتاب درسی صنف سوم دری چاپ شده بود باشعر« مادر » ایرج میرزای ایرانی همسنگ است وحتا از لحاظ تصویر آرایی از آن پیشی گرفته است. از ایرج میرزا: «گویند مراچو زاد مادر      پستان به دهن گرفتن آموخت…. تا پایان  .

ارزش کار مایل  دران است  که او آگاهانه  زبان کودکان را به کار بسته  و خامه را  در اختیار احساس آنان  قرار داده است. نه بدانگونه که بعضی ها پنداشته اند شعر کودکانه  یعنی اندرز دادن  ونهی کردن در پوشش واژه های موزون که دران صورت بی گفتگو نقش سازنده و هماهنگی را در  دنیای احساس و پذیرش آنها دارا نخواهد بود.  تا کنون دست اندرکاران  شعر معاصر نیز نخواسته اند  از عرش شاعرانۀ خویش به روییدنگاه  زمین بنگرند و برای کودکان  جامعه که خود یک جامعۀ زنده و بالنده  است ، شعر بسرایند و ادب بیافرینند. به این معنا که پیش از استاد مایل ما برای کودکان خود  شاعر و نویسندۀ  حرفه یی نداشته ایم .با اندک دقت میتوانیم دانست که مایل با روانشناسی کودک آشنا بوده است. اگر نبود نمیشد با بیان نزدیک به درک و فهم کودک آنگونه زیبا اشعاری بسراید.

در  بخش پایانی این پژوهش از نمونه های شعری استاد مایل (آصف) برای کودکان کشور می آوریم که به روشنی نقش ماندگاری را در آن زمینه به جا گذاشته است.

مژده که آمد بهار              سبزه و گل بیشمار

آب  فراوان به باغ           گشته روان هر طرف

غچی و پروانه شد          زنده به بوی بهار

بلبل آبی کند               غلغله در جویبار

کرده شکوفه به باغ      درخت سیب و انار

برلب آب روان             سایۀ بید و چنار

کوکو زنان فاخته           نشسته برشاخسار

به شاخ سرو بلند           ناله کند زار زار

زخانه مور وملخ         گشته روان سوی کار

 توهم بدو پشت کار    ای پسر هوشیار

یا: بشنو از من قصۀ نجار را         میکند با شوق او این کار را

اره دارد تیشه دارد رنده ها          میخرد زاهنگر این افزار را

یا » من آب روان هستم              من راحت جان استم

پایین شوم از کوهها                      افتیده غلتیده

تا پیش شما آیم                            رقصیده و رقصیده

یا: بیرق ما چه خوب قشنگ است         سرخ و سیاه و سبز رنگ است

محراب و منبر نشان ما                            هست عزیزتر از جان ما….

یا:   بخوان بخوان بلبلک                       برف زمستان گذشت

صندلی برداشته شد                                مرگ غریبان گذشت…..

 در این شعار مایل نه تنها از زبان ساده و تصویر گر استفاده کرده است که با شناخت دنیای کودک در امر پرورش احساسات وطندوستانه و روحیه کار و تلاش زنده گی بخش نیز آموزه های نیکویی فراچنگ آورده است  تا فرزندان کشور.همانند فصل بهار به رستن و  بالنده گی برسند.

از اوردن نمونه های دیگر برای جلو گیری از درازی سخن به همین چند نمونه بسنده میکنم که میدانم همه با سوادان پنجاه سال پیش با سروده ها و اشعار آن روانشاد آشنایی دارند و با آنها زیسته و از آنها روانها شان را سیراب ساخته اند.

نمونه های خوب دیگر:

بیجا و بی مورد نیست به چند نمونه دیگر  در عرصه شعر کودک اشاره کنم که در مجموعه شعری« افتو بارانک »چاپ 1364  ونیز در کتابهای پژوهشی  پژوهنده گرامی معاون محقق آقای فاضل شریفی (ادبیات کودک در افغانستان و  تاریخ تحلیلی ادبیات کودک افغانستان)از برخی از آنها نام برده شده است مانند:

کبوتر

کبوتر جان کبوتر

کبوتر رنگین پر

با آن گردن زیبا

غمبر میزنی هر جا

میرسی از آسمان

پر زده مستی کنان

دانه ها را میچینی

سوی چشمم میبینی

سیر که شدی میپری

به آسمان میروی

پر میزنی در هوا

میروی در هر کجا.

فصل خزان

برگریزان برگریزان

باد های تند و بیجان

برگها را میبرد

چرخان و چرخان

میدوند هرسوی سرگردان

باد با هر شاخه باهر گل

میدهد پیغام سرما را

آمده خیل کلاغان باز

هر کجا در دشت و در صحرا

برگریزان برگریزان

برگها از شاخه ریزان

آمده فصل خزان، فصل خزان

برف

برف ریزد بر زمین

برف پاک نازنین

مثل کفتر از هوا

مینشیند هر کجا

روی بام و روی دشت

روی سطل و روی طشت

شیشه های پنحره

گشته از یخ خنجره

بچه های سرجه خور

از خوشی در جوش و شور

همصدا با یکدگر

میکنم این گفته سر

برف پاک نازنین

خوش رسیدی بر زمین

صبح صلح

شب،

روز میشود

روز،

پیروز میشود

میهن ز کار تو

میهن زکار من

نوروز میشود

*

بر بام  شهر ما

بر بام خانه ها

یک صبح کفتری

میخواند این سرود:

با صلح و زنده گی

دمساز گشته ام

من باز گشته ام

افتو بارانک 1

آسمان آسمان باران کن

افتو مارا خندان کن

باران میشویه مارا

روی زمین،هرجا را

میگردیم و میگردیم

گرد جهان میگردیم

باران میباره شر شر

کالای ما میشه تر

افتو  باراتک 2

افتو کالای مارا

میکنه خشک و زیبا

یکسو میباره باران

یکسو خورشید خندان

اگر شود سر از نو

هم باران و هم افتو

میدانی نام او را؟

خیلی خیلی آسانک

نامش افتو بارانک

نامش افتو بارانک

ترا دوست دارم

مادر من

مادرم مادرک شیرینم

سوی تو شام وسحر میبینم

قصه گفتی ز گل و باغ و بهار

قصه از آب روان جوی و چنار

حرف جرف تو به  من پندی شد

تا لبم باز به لبخندی شد

پدر جان من

راحت زندگیم از تو بود

بخت و پاینده گیم از تو بود

گل ز گفتار تو میریزد و من

میشوم باغ سخن ، رنگ چمن

دوست میدارمت ای مایۀ عمر

دوست میدارمت ای پایۀ عمر

پروانه ها

پروانه ها پروانه ها

پروانه های خوش نما

پروازتان بس دلنشین

بر آسمان و بر زمین

کالای خوشرنگ شما

رقص شما ، جنگ شما

روی گل و روی چمن

روی علفهای دمن

مستانه بال و پر زدید

برروی من پرپر زدید

گفتم بگیرم بالکت

آن بالک خال خالکت

از دست من گشتی رها

رفتی سوی تخت هوا

این اشعار هم مانند اشعار استاد آصف مایل با مایه های آموزشی و هنری، روان کودکان ما را مینوازد  ودر سیراب ساختن نیروی تخیل کودکان موثریت دارند. هم زبان ساده است و هم  تصاویر گویا و زنده اند. زمینه ها هم  از دنیای کودکان بیگانه و مجرد نیستند.

برآیندی از این گفتار:

شعر کودک در کشور شعریست نوپاکه با خوانش چند نمونه از اشعار استادمایل و یکی دوتن دیگر ویژه گی خودرا یافته است. این گونه شعر ها که با روانشناسی کودک و  درک و دریافت و زبان  او همخوانی دارد ، جریان شعر کودک را در افغانستان رسمیت بخشید و آن را تشخص داد.

با موجودیت کار مایه های خوب شعر کودک، میتوان گفت که جریان شعر کودک که از (سالهای 1350) آغاز یافته بود، اکنون به یک  روند شناخته شده و آبرومند  مبدل شده است. یعنی شعر کودک اینک به عنوان یک جریان اصیل شعری، در پهلوی شعر معاصر دری راه خودش را شناخته و به افقهای نوینی از آفرینش چشم دوخته است.  روند این جریان بالنده خواهد بود و این پدیدۀ نوپا آیندۀ درخشانی در پی خواهد داشت.

نویسنده: دکتور رازق رویین

نوار خبری
0
برای شرکت در گفتگو
ورود به سیستمیا ثبت نام کنید
loader
بحث و گفتگو
Заголовок открываемого материала