خاطرات پوتین از جنگ دوم جهانی بخش سوم

© Sputnik / Sergey Guneev /  مراجعه به بانک تصاویر پوتین
پوتین - اسپوتنیک افغانستان
عضو شوید
زمانی که پدر به طرف خانه رفت، دید که کارمندان شفاخانه جسدی را از آنجا بیرون می برند و آن جسد مادرم بود. به سمت آنها رفت، تصور می کرد که او نفس می کشد. به کارگر شفاخانه گفت: «او زنده است!»،

رئیس جمهور ولادیمیر پوتین در مقاله خود در مجله «روسکی پیونر» درباره خاطرات والدینش از جنگ، برادر و اتفاقات حیرت انگیزی می گوید که در زندگی آنها و او رخ داده و اینکه چطور به طرز عجیبی این داستان ها به حقیقت پیوسته اند و چطور والدینش نتوانسته اند و نخواسته اند از دشمنان متنفر شوند.

تمام آنچه که والدینم درباره جنگ گفته اند، حقیقت داشت. حتی یک کلمه هم ساخته و پرداخته ذهنشان نبوده. حتی یک روز را عقب و جلو نکرده اند. حتی درباره برادر و همسایه چیز غیر از واقعیت را نگفته اند. درباره قوماندان قطعه آلمان. همه گفته هایشان عین حقیقت بوده. تمام گفته های آنها بعدها به طرز فوق العاده ای بر من اثبات شده است. پدرم وقتی که فرزندش را گرفتند و مادر تنها ماند و به پدر اجازه دادند با کمک عصا چوب روی پایش بایستد و به خانه برود. زمانی که پدر به طرف خانه رفت، دید که کارگران شفاخانه جسدی را از آنجا بیرون می برند و آن جسد مادرم بود. به سمت آنها رفت، تصور می کرد که او نفس می کشد. به کارگر شفاخانه گفت: «او زنده است!»، اما کارگر به او گفت که دیگر زنده نمی ماند. پدر تعریف کرد که چطور با همان عصا به سوی آنها هجوم برد و وادارشان ساخت که همسرش را به خانه برگردانند. آنها به او گفتند: «هر طور که می خواهی، اما مطمئن باش که ما دیگر بعد از دو یا سه چهار هفته برای بردنش به اینجا نمی آییم. خودت مجبوری کاری بکنی». سپس آنها رفتند. مادر زنده ماند و تا سال 1999 عمر کرد. اواخر سال 1998 از دنیا رفت.

بی اطلاعی ساکنان کشور های شرکت کننده در جنگ جهانی دوم از نقش شوروی

پس از برداشتن محاصره، آنها به زادگاه والدینش در استان تور رفتند و تا آخر جنگ در همانجا زندگی کردند. خانواده پدری ولادیمیر پوتین بزرگ بود. شش برادر داشت که پنج تن آنها در جنگ کشته شدند. این برای خانواده یک فاجعه بود. مادر نیز نزدیکانش را از دست داده بود و ولادیمیر بچه ای بود که دیر متولد شد. مادر 41 سال داشت که او را به دنیا آورد.

خانواده ای نبود که عزیزی را از دست نداده باشد. غم و فقر و بیچارگی در همه جا به چشم می خورد. اما آنها نسبت به دشمن تنفر نداشتند و این جای تعجب بود. من هنوز نمی توانم این قضیه را کامل هضم کنم. مادر من انسان مهربان و خوش رفتاری بود. او می گفت: «چه نفرتی می توان از این سربازان داشت؟ آنها فقط افرادی هستند که در جنگ کشته می شوند». واقعا عجیب است. ما با کتاب ها و فیلم های شوروی بزرگ می شدیم و از همه چیز نفرت داشتیم. اما او اصلا اینطور نبود. یک حرف او را خیلی خوب به یاد دارم که می گفت: «آنها هم مثل ما کار می کنند، فقط آنها را به جنگ فرستاده اند».

ولادیمیر پوتین در پایان می گوید: من این کلمات را از طفولیت به یاد دارم. 

نوار خبری
0
برای شرکت در گفتگو
ورود به سیستمیا ثبت نام کنید
loader
بحث و گفتگو
Заголовок открываемого материала